سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
آنکه مغلوب غفلت شود، دلش می میرد . [امام علی علیه السلام]
 
امروز: شنبه 103 آذر 3

 

آخه واسه چی باید واسه‏ی این سنیای فلسطینی هی سنگ پست کنیم؟
مگه اونا چه هیزم خشک و مرغوبی به ما هدیه دادن که ما واسه‏ی گرم کردنشون آتیش روشن کنیم و آخرش بد و بیراه بشنویم؟!
مگه زورمون کردن نمکای دستمونو بپاشیم رو زخم بقیه که آخرش بیایم بگیم بشکنه این دست که نمک نداره؟
ای بابا، عجب بدبختیه‏ها...
حالا اینا رو بی خیال. اینو داشته باش:(تکراریه ها ولی بد نیس یادآوری شه! اگه حوصله نداشتین فقط دو خط آخرو بخونین شاید مطلبو گرفتین!)

شب بود و هوا بارانی و مرطوب. امام صادق، تنها و بی‏خبر از همه‏ی کسان خویش، از تاریکی شب و خلوت کوچه استفاده کرده از خانه بیرون آمد و به طرف ظله بنی ساعده روانه شد. ازقضا معلی بن خنیس که از اصحاب و یاران نزدیک امام بود و ضمنا ناظر خرج منزل امام هم بود متوجه بیرون شدن امام از خانه شد. پیش خود گفت امام را در این تاریکی تنها نگذارم. با چند قدم فاصله که فقط شبح امام را در آن تاریکی می‏دید آهسته به دنبال امام روان شد.
همین‏طور که آهسته به دنبال امام می‏رفت ناگهان متوجه شد مثل اینکه چیزی از دوش امام به زمین افتاد و روی زمین ریخت، و آهسته صدای امام را شنید که فرمود: خدایا این را به ما برگردان.
در این وقت معلی جلو رفت و سلام کرد. امام از صدای معلی او را شناخت و فرمود:
_ تو معلی هستی؟
_ بلی معلی هستم.
بعد از آنکه جواب امام را داد، دقت کرد ببیند که چه چیز بود که به زمین افتاد،دید مقداری نان در روی زمین ریخته است.
امام: اینها را از روی زمین جمع کن و به من بده.
معلی تدریجا نان‏ها را از روی زمین جمع کرد و به دست امام داد. انبان بزرگی از نان بود که یک نفر به سختی می‏توانست آن را به دوش بکشد.
معلی: اجازه بده این را من به دوش بگیرم.
امام: خیر لازم نیست. خودم به این کار از تو سزاوارترم.
امام نانها را به دوش کشید و دو نفری راه افتادند تا به ظله بنی ساعده رسیدند. آنجا مجمع فقرا و ضعفا بود. کسانی که از خود خانه و مأوایی نداشتند در آنجا به سر می‏بردند. همه خواب بودند و یک نفر هم بیدار نبود. امام نانها را، یکی یکی و دو تا دو تا، درزیر جامه‏ی فرد فرد گذاشت و احدی را فروگذار نکرد و عازم برگشتن شد.
معلی: اینها که تو در این دل شب برایشان نان آوردی شیعه‏اند و معتقد به امامت هستند؟
_ نه، اینها معتقد به امامت نیستند، اگر معتقد به امامت بودند نمک هم می‏آوردم.
--------------------------------------------
پ1: اینو به زبون مزخرف خودم ننوشتم. مستقیم از کتاب داستان راستان نقل کردم

پ2: بازم کوتاه نمیاین؟ سنگ پا قزوینه؟ بابا امام خودمونه، بازم رو حرفش حرف میزنین؟ عجبااااا

 پ3: ما که نون و نمکمونو بشون ندادیم، اینی که ما میدیم به اندازه‏ی نون امام هم نمیشه.


 نوشته شده توسط انسیه سادات هاشمی در سه شنبه 87/4/18 و ساعت 1:56 صبح | نظرات دیگران()
درباره خودم

خاکستر سرد
انسیه سادات هاشمی
مدرس ادبیات عرب و مترجمی عربی، شاعر، مترجم، نویسنده

آمار وبلاگ
بازدید امروز: 13
بازدید دیروز: 17
مجموع بازدیدها: 373090
فهرست موضوعی یادداشت ها
شعر عاشورا[2] . شعر عربی، بحرین، یمن، لیبی، پایداری . شعر عید فطر پیام تبریک . شعر غدیر . شعر غدیر، امام علی، پیامبر، سقیفه، صحیفه ملعونه . شعر غدیر، غزل غدیر، امام علی علیه السلام . شعر فاطمی . شعر محرم . شعر، طنز، عید فطر . شهادت امام حسن عسگری علیه السلام . شهادت امام علی (ع)، شب قدر . شهادت امام علی النقی (ع) . شهادت امام موسی بن جعفر، شعر، غزل . شهادت امام هادی (ع) . شهادت حضرت زهرا (س) . شهادت حضرت علی اصغر، حضرت رباب، محرم، شعر عاشورایی، شعر آیینی . شهادت حضرت فاطمه(س)، غزل فاطمی، فاطمیه . طنز، شعر، عید فطر . عاشورا محرم حضرات پیامبر، علی، فاطمه، حسن، حسین، زینب (علیهم الس . غزل . غزل امام هادی . غزل رضوی . غزل عاشقانه . غزل مهدوی، امام زمان علیه السلام . فاطمیه . گلدن گلوب، اصغر فرهادی، گلشیفته فراهانی، جدایی نادر از سیمین . مترجمی عربی . مثنوی حضرت فاطمه . منابع ارشد . نزار قبانی، شعر عاشقانه، ترجمه عربی . نزار قبانی، شعر، نمایشگاه کتاب . وفات حضرت ام البنین، غزل پیوسته، شعر ام البنین . وفات حضرت معصومه(س)، چهارپاره . ولادت امام رضا (علیه السلم) . کارشناسی ارشد . کنکور . کنکور کارشناسی ارشد ادبیات عرب . امام حسین . ترانه، شعر عاشقانه . تست پردازش . حضرت عباس . حضرت علی اکبر . رباعی طنز مرگ ملک الموت . زبان حال حضرت زینب . زبان و ادبیات عربی . شعر آیینی . شعر امام رضا (علیه السلام) .
جستجو در صفحه

خبر نامه
 
وضیعت من در یاهو
موسیقی وبلاگ من